برای دیدن محتوای سایت روی دکمه دسته بندی کلیک بفرمایید
دوتا برادر دو قلو بودند که خیلی شبیه هم وهمیشه هم کنار هم بودند.یک روز که توشهرک الفبا داشتند راه می رفتند ناگهان غول بی سوادی به شهرک حمله کرد وپای غول روی یکی از دوبرادر دوقلو افتاد و خیلی زخمی شد طوری که چهره اش اصلادیده نمی شد از اون روز به بعد برادر اولی دیگه خجالت می کشید که توشهرک الفبا نمایان بشه چند مدت که گذشت دیدند اینطوری که نمی تونن زندگی کنند رفتند دکتر.اقای دکتر بهشون گفت مثل روز اولش نمیشه اما میشه یه کار دیگه کرد گفتند چه کاری ، اقای دکتر گفت چون قدرت راه رفتن نداره باید یکی باشه که اونو حرکت بده هیچ کس اونو نمی بینه ولی صداش ومی شنوه یعنی شکلش عوض میشه و جاش روی سربرادرش است مثل یک تاج .دوبرادراول خیلی ناراحت شدند .اما کاری از دست شون بر نمی امد ناچار قبول کردند وتوشهرک البفا هم این نشانه را چون باشدت خونده می شد تشدیدنام گذاری کردنداستان تشدید
نویسنده خانم جهانتیغ